۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم کوتاه» ثبت شده است

برای The Letter Room

یک فیلم کوتاه سی دقیقه‌ای از یک زندان‌بان به اسم ریچاردز که درونیات و افکارش وصله‌ی ناجوری مابینِ جو حاکم بر یک زندان است ... خوش‌قلب‌تر است ... و همینطور تنهاتر.

او که روابط خوبی با زندانیان دارد و از مدت‌ها پیش درخواستی برای عهده‌دار شدن شغلی در حیطه‌ی «روابط انسانی»ِ زندان (Human Relations) پر کرده، با پیشنهادی از طرف مدیر زندان روبرو می‌شود؛ مدیریت نامه‌هایی که زندانیان دریافت یا ارسال می‌کنند ... او باید نامه‌ها را قبل از رسیدن به دست صاحبان، مطالعه و سانسور کند. ریچاردز که توقعات خیلی بیشتری از فعالیت در این حیطه داشته، با کمی سرخوردگی کارش را پیش می‌گیرد تا اینکه نامه‌های معشوقِ یک زندانیِ محکوم به اعدام، جذبش می‌کنند ...

این فیلم هم غمگین و هم حوشحال‌کننده است. از خیالاتِ پرورده‌ای می‌گوید که حقیقتی پشت پرده‌شان نیست؛ ولی مگر هر آنچه که رنگ باور به خودش بگیرد، برای ما حقیقت نمی‌شود؟ اگر کسی حقیقتی را معصومانه و صادقانه باور دارد، نباید آن را از او بگیریم ... شاید آن دروغ، تنها دست‌آویز او برای آویختن به زندگی باشد. 

یاد قصه‌ی «موسی و شبان» افتادم؛ موسایی که بنده‌ای را ملامت کرد چون خدا را شرک‌آمیز مدح کرده‌بود و خدایی که به موسی وحی کرد «ما زبان را ننگیرم و قال را / ما روان را بنگیرم و حال را» ... 

شاید انسان‌های زودباور خوشبخت‌ترند. و شاید اوج مهربانی، رنگِ باور بخشیدن به امیدِ آدم‌ها باشد؛ خصوصا اگر نوری جز امید برایشان نمانده باشد.

می‌توانید این فیلم را از این لینک با کیفیت 1080p و از این لینک با کیفیت 720p دانلود کنید. (با تشکر از کانال تلگرامی سِر مووی)

ضمنا قبلا درباره‌ی یکی دیگر از فیلم‌های اسکار آیزاک، بازیگر نقش ریچاردز، در مطلب «برای Inside Llewyn Davis» نوشته‌ام.

۲۴ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۲۳ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
فانوسبان

شاخ و برگ، نور، ابر، آبی

دیروز مادرم از من پرسید حال و هوای بیشتر خواب‌هایی که می‌بینم چطور است، معمولا رؤیا می‌بینم یا کابوس ... و من این سوال را با صدای بلند از خودم پرسیدم ولی جوابی نداشتم. موضوع، احساس یا موقعیت خاصی برایم تکرار نمی‌شد تا یادم بماند؛ خواب‌هایم همیشه در بازه‌ی محدودی اطراف نقطه‌ی «معمولی» یا «خاکستری» نوسان می‌کردند و از لای انگشتان حافظه‌ام لیز می‌خوردند. چندان برایم مهم نبود و نیست؛ به قدر کافی در بیداری خواب می‌بینم!

دیشب، خواب‌آلوده، چشم و دل به ویدیویی دادم که به خودم قول داده‌بودم آخرین تجربه‌ی بصری بیداری‌ام باشد: یک فیلم کوتاه اثر مایک میلز (Mike Mills) که برای آلبوم موسیقی «من همینجا، جلوی چشم هستم» (I Am Easy to Find) از گروه The National ساخته‌شده‌است. مرا به تجربه‌ی فکر و احساس غریبی بُرد از تبار «غم‌های گرم» و برای لحظات قبل از خواب خوشایند بود؛ ولی عمق اثرش را - که بیشتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم باشد - هشت ساعت بعد دیدم.

دیشب خواب دیدم: درختی را، پرپشت‌تر از نسخه‌ی واقعی‌اش در عالم واقعیت، در حیاطی از مکانی از گذشته‌ام. آسمان خاکستری یا آبی بود ... این گنگی رنگ آسمان از پرپشتی شاخ و برگ آن درخت آب می‌خورد؛ و حالِ آن لحظه‌ی من، حالِ منی که در گذشته‌‌ای خیالی ایستاده‌بودم، خوب بود ... و با خودم می‌گفتم چه خوب که هنوز بزرگ‌تر (پیرتر) نشده‌ام، چه خوب که حالای خودم نیستم.

تقریبا مطمئنم آن تصویر شیرین رؤیای من، بازتاب تکه‌‌‌ای از ابتدا و انتهای آن فیلم کوتاه بود؛ و «چه خوب»ِ شیرین من، بازتابِ حسرت بعد از تماشای آن. 

عنوان قطعه‌ای از آلبوم که در تیتراژ پایانی فیلم پخش می‌شود (موزیک بالا)، «چند سال نوری» (Light Years) است. سال نوری واحد اندازه‌گیری مکان است ولی عنصر زمان با آن در هم تنیده؛ انگار این اصطلاح می‌خواهد بگوید با سرعت نور هم بدویم یا برویم، تا رسیدن به مقصد، مدتی کم یا زیاد، طول می‌کشد؛ و موعد رسیدن که برسد دیگر دیرشده: گذشته و آینده به اندازه‌ی چند سال نوری از ما دورند، آدم‌های گذشته و آینده به اندازه‌ی چند سال نوری از ما دورند، تو ... تو به اندازه‌ی چند سال نوری از من دوری. من به جایی که تو ایستاده‌ای می‌رسم ولی وقتی می‌رسم دیگر تو نیستی، منم. تو دوری ... به قول بُمرانی، خیلی دور.

( ویدیوی زیر از یوتیوب است؛ اگر امکان تماشای‌اش را ندارید، می‌توانید آن را از طریق لینک قرار داده‌شده از بیان، دانلود یا تماشا کنید )

دانلود یا تماشای فیلم کوتاه با کیفیت 360p در بیان

پ.ن:

از زیباترین نماهای فیلم ...

۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۵۴ ۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
فانوسبان