دونالد هاردن، 79 ساله نیز از 5 سال پیش همراه همسر دومش «دی» ساکن فونتاین هیلز شده است. از بهترین سرگرمیهای دونالد این است که همراه سگ پاکوتاهش در اتاق پذیرایی بنشیند و هنگام صرف چای با همسرش به گفتگو بپردازد. همسرش «دی» مدیریت کلوب بریج آن منطقه را به عهده دارد. آنها دوشنبه هر هفته با هم چند دست بازی میکنند. بعد از آن برای صرف غذا میروند. این که دونالد هاردن از واپسین سالهای عمرش نمیتواند لذت ببرد، صرفا به علت کاهش نیروی فکری و روانیاش نیست، بلکه به دلیل حوادثی است که سالها قبل بر او و همسر اولش گذشته. البته به دلیل همین کاهش قوای فکری ــ روانی است که اغلب در بازی به همسرش میبازد.
دونالد هاردن سرش را به دستش تکیه داد و گفت: روزی که رمز را برای اولین بار دیدم، سوم آگوست 1969 بود. فکر میکنم یکشنبه روزی بود.
با ناراحتی لبخندی زد و در حالی که با علاقه سگش را نوازش میکرد به خاطر وضعیتش عذرخواهی کرد.
بعد از سه بار سکته مغزی صحبت کردن برایش بسیار دشوار بود و نیز به یادآوری گذشتهها.
بتدریج و با اکراه آن روز ماه آگوست 1969 را میتوانست به خاطر آورد؛ همان روزی که زندگیاش برای همیشه دستخوش تغییر شد. آن موقع او 41 سال داشت.
دونالد هاردن معلم تاریخ دبیرستان سالیناس بود و به خاطر عمل سختی که در چشمش انجام داده بود چند روزی در خانه استراحت میکرد. همینطور سطحی به روزنامه «کرونیکل سانفرانسیسکو» نگاهی انداخت. در صفحه 4 آن زیرعنوان «پیام رمزآمیز قاتل» نوشته اسرارآمیزی چاپ شده بود. 8 خط با 308 علامت. این نوشته ترکیبی بود از حروف الفبا، علائم یونانی، سمبلهای طالعبینی و نشانههای دریانوردی.
فرد ناشناسی کد فوق را به هیات تحریریه روزنامه فرستاده بود که نوشتهای همراهش بود و در آن مسوولیت دو قتلی را به عهده گرفت که ماه گذشته با بیرحمی صورت گرفته بود. دو جوان در یک پارکینگ به قتل رسیده بودند و فرد ناشناس نوشته بود: از شما میخواهم که این متن سری را در تیتر روزنامهتان چاپ کنید. هویت من در این متن پنهان است. اگر آن را چاپ نکنید یک سری قتل زنجیرهای را شروع خواهم کرد.
این نوشته با صلیبی درون یک دایره امضا شده بود. این اولین پیام این دیوانه بود که کمی بعد در نامه دومش خود را «زودیاک»(منطقهالبروج در طالعبینی) معرفی کرده بود. او بزودی معروفترین قاتل زنجیرهای در ایالات متحده آمریکا شد.
3 روزنامه محلی در شمال کالیفرنیا آن کد را به چاپ رساندند. همزمان با چاپ آن آنها کدهای مرموز متن را به رمزشناسان آژانس امنیت ملی)NSA( و «سیا» )CIA( فرستادند، اما هیچیک از کارشناسان موفق به کشف رمز نشدهاند.
دونالد هاردن قصد پیگیری ماجرای آن دو جوان مقتول را نداشت، اما ترتیب رمزها در او که یک جدول حلکن حرفهای و پرشور بود، بلندپروازی جوانانهای ایجاد کرده بود. قصد داشت دست نویسندهاش را رو کند. بنابراین کتاب «ضرورت و راز» را که کتابی معتبر درباره رمزگشایی بود از کتابخانهاش برداشت و مداد به دست پشت میز نشست. چندی نگذشت که همسرش بتی نیز به او پیوست.
اولین کد زودیاک و رمزگشایی از آن
ابتدا دونالد هاردن بسامد علائم مختلف متن را بررسی کرد. او متوجه شد که حرفE بیش از بقیه حروف قبل ازT ،A ،O ،N ،I وR آمده. پرتکرارترین حروف ترکیبی نیزTH ،HE وAN بودند. بیش از نیمی از کلمات بهS ،E یاW ختم میشدند. هاردن علائم را شمرد. 52 علامت مختلف بودند. هاردن کمکم فهمید که سروکارش با حروف به اصطلاح صدادار است: در این تکنیک رمزسازی نمادهای مختلفی جایگزین حروف پربسامد میشوند. این موضوع جستجو برای حروف ترکیبی را بسیار دشوار میکرد.
هاردن با سرسختی به دنبال الگو و نمونهای در این نمادهای سردرگم گشت. بعد از چند ساعت حوصلهاش سررفت و خوابید. همسرش بیدار ماند. تحسین اولیهای که نسبت به پیامهای اسرارآمیز داشت، تبدیل به نوعی شیفتگی و شیدایی شد که بزودی حالتی جنونآمیز به خود گرفت. بتی هاردن تمام آن شب و روزهای بعد را روی آن کار کرد. دخترش لسلی که آن موقع 15 ساله بود، به یاد دارد که مادرش سه روز و سه شب بیهیچ خواب و خوراکی پشت میز نشست و کار کرد. کارهای خانه را تعطیل کرده بود. حتی آشپزی هم نکرد. سالها بعد در بتی هاردن اختلال شخصیتی افسردگی ــ شیدایی تشخیص داده شد.
دونالد هاردن گفت: سرانجام تحملم تمام شد. همسرم وامانده بود و نمیدانست چه کار باید بکند. کنارش نشستم و کد را از او گرفتم و با این کار او آرام شد.
یک رمز زمانی غیرقابل کشف به شمار میآید که زحمت گشایش آن بیش از ارزش اطلاعات نهفته در آن باشد. در این متن رمزآمیز به جای 26 حرف الفبا 52 نماد مختلف به کار رفته بود، آن هم در متنی که از 308 علامت تشکیل شده بود.
آدم چطور بتواند چنین رمز غیرقابل کشفی را باز کند؟ چه کسی میتواند موضوع غیرقابل حلی را حل کند؟ شاید شانس به آدم کمک کند. بعد از 48 ساعت بیخوابی آن جرقه مهم در ذهن بتی ایجاد شد. او فهمید که قاتل بیماری خودشیفته است که از کلمه «من» زیاد استفاده کرده. شم بتی نیز به او میگفت که متن قاتل باید راجع به کشتن باشد.
ناگهان هیجانزده فریاد زد: فکر کنم او در رمزش میگوید: من دوست دارم بکشم.
دونالد جواب داد: واقعا که مسخره است. به این ترتیب به دنبال کلمه «کشتن» گشتند. ناگهان آنها ردی پیدا کردند: آن کد شامل علائم بسیاری بود که 2 بار تکرار شده بودند.
عملا غیرممکن است متنی نوشته شود و کلمهای در آن تکرار نشود. بنابراین دنبال علامت «ماما» گشتند که میتوانست در کلمه ( Killکشتن) باشد. در ضمن آنها به موارد گمراهکنندهای پی بردند که قاتل آنها را ساخته بود. او 15 بار حرفQ را به کار برده بود، احتمالا برای این که تلقین کند که پشت آن حرف، پرتکرارترین حرف یعنی»E« پنهان شده است، اما به جای حرفE هفت علامت گذاشته بود. آخرین سطر را با یک سری حروف پر کرده بود:
EBEORIETEMETHHPITI
در ادامه دو علامت وجود داشت که هم میتوانست به جایA باشد و هم به جای. S
صبح روز 6 آگوست دونالد و همسرش توانستند کد را رمزگشایی کنند. این متن گیجکننده از افکار یک آدم روانپریش پرده برمیداشت:
«من دوست دارم آدمها را بکشم، چون از این کار فوقالعاده لذت میبرم. لذت بیشتر موقعی به وجود میآید که مثل درندهها در جنگل دست به قتل بزنی، چرا که انسان مخوفترین حیوان درنده است. کشتن لذتبخشترین کار دنیاست. بهتر از همه این است که من بعد از مرگم در بهشت متولد شوم و تمام کسانی را که در این دنیا به قتل رساندهام، آنجا بردههای من شوند. خود را به شما معرفی نمیکنم، چرا که به این ترتیب جلوی افزایش بردههایم را خواهید گرفت یا لااقل روندش را کند خواهید کرد.»
هاردن با دفتر روزنامه کرونیکل تماس گرفت و گفت: من رمز کد را گشودهام. منشی بخش تحریریه پاسخ داد: اوه، بله.
این شهرت اما بلای جان آنها شده بود. بتی از ترس انتقام زودیاک ترجیح داد خود را در خانه حبس کند. او همسرش را قانع کرد که یک اسلحه بخرد، در را ببندند و مانع عکاسان شوند که از او و دخترش عکس بگیرند. ترسش از این بود که نکند زودیاک آنها را شناسایی کند، اما ترس او به نظر دونالد هاردن خندهدار میآمد. او اعتقادش این بود که زودیاک این متن رمزآمیز را نوشته که رمزگشایی شود.
آن کد هویت او را آشکار نکرد و رمزگشایی از آن جلوی آدمکشی او را نگرفت. 6 هفته بعد از این که آقا و خانم هاردن رمز را شناسایی کرده بودند، او 2 نوجوان دانشآموز را به دام انداخت. دست و پای آنها را بست و 3 بار با چاقو به آنها ضربه وارد کرد. دختر جوان درجا مرد و پسر جان سالم به در برد اما بشدت زخمی شد.
یک ماه بعد به یک راننده تاکسی از فاصله کم شلیک شد. تمام کالیفرنیا به وحشت افتاده بود. زودیاک اعلام کرده بود که به طور انتخابی تعدادی از دانشآموزان را خواهد کشت و یک متن رمزآمیز دیگر فرستاد.
این بار شامل 340 علامت که از 36 نماد مختلف تشکیل شده بود. ضمنا اعلام کرد که اگر کسی این متن را رمزگشایی کند، هویتش آشکار خواهد شد. عدهای از کارشناسان سازمان سیا )CIA( و انجمن رمزشناسان آمریکایی یک ماه تمام روی آن کار کردند. مدتی بعد2 مامورFBI به خانم و آقای هاردن مراجعه کردند.
دونالد هاردن قاطعانه همکاری با آنها را رد کرد و گفت که رمزگشایی اول برایشان حکم سرگرمی و پازل را داشته است. چون دونالد آشکارا از وضع روحی همسرش نگران شده بود به آنها گفت این رمزگشایی همسرش را دیوانه کرده است. دخترش نیز گفت که مادرش از ترس این که نکند زودیاک از آنها انتقام بگیرد جنونزده شده است.
بین سالهای 1969 تا 1974 زودیاک در نامههایی عجیب و غریب به 37 قتل اعتراف کرد. در پایان هر نامه هم با تمسخر و ریشخند ناتوانی پلیس را به او یادآور شده بود.آخرین نامهای که تاکنون از او دریافت شده، مربوط است به تاریخ 24 آوریل 1978.
زودیاک هیچگاه دستگیر نشد. بتی هاردن سال 2001 در نزدیکی ساکرامنتو درگذشت. دونالد هنوز زنده است و با همسر دومش «دی» روزگار میگذراند، اما دیگر سراغ هیچ متن رمزآمیز یا معماگونهای نمیرود حتی جدول!
منبع : جام جم آنلاین با تصرف
تاریخ: 17 آبان 1391