۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

گرداب، گردباد، گرداباد

شوقی برای به اشتراک گذاشتن ... شوقی که کنجکاوم بدانم چرا شعله‌اش این روزها کم‌سوتر از همیشه است. فانوس در ابتدا با همچو شوقی افروخته‌شد، ولی به مرور تغییر کاربری داد؛ مثل یک زمین زراعی که مبدل به یک آپارتمان چند طبقه شود. اول شد مفرّی برای احساسات به زبان نیامده که در زندگی واقعی شنونده‌ای نداشتند، بعدها شد یک ابزار ارتباطی مخفی برای پیام دادن و پیام گرفتن از مخاطب خاص. و حالا ... سکوت. سکوتی که چند روز پیش پستی هم به مناسبت افشاسازی‌اش فرستادم. عنوان موسیقی‌ای که چاشنی‌اش کردم، «تبعید» بود. 

نه اینکه در خورجینم غنیمتی برای به اشتراک گذاشتن نداشتم؛ از احساسات ریز و درشت و پیچیده‌ای که تجربه کردم گرفته تا تمام سینمایی‌ها و سریالی‌هایی که تماشا کردم، همه و همه پتانسیل ثبت شدن در این وبلاگ را داشتند؛ ولی ... 

ستاره‌شمار بالای پنل عدد چهارده را نشان می‌دهد؛ ولی راستش را بخواهید رغبتی به صفر کردنش نیست. گاهی از سر ملال شروع می‌کنم به خواندن نوشته‌هاتان، و در موارد انگشت شماری، با ذوق و شوق. 

ولی این رخوت از کجا آب می‌خورد؟

استادی داریم قدبلند و با همتی به همان اندازه بلند. ماسک را با وسواس بسیار خاصی به صورت می‌زند و مشخص است که هراس کووید-19 در جانش ریشه دوانده و مدام، نه تنها درباره‌ی عوارض کوتاه‌مدت ریوی کووید، بلکه در خصوص عوارض بلند مدت و به قول خودش «لاااانگ کووید» هشدار می‌دهد. به عقب نگاه می‌کنم، راست می‌گوید؛ هرچند شاید برداشت من و استادم از این اصطلاح یکی نباشد. شاید نقطه‌ی شروع این تعلیق زندگی و رخوت، از موقعی شروع شد که با یک توشه‌ی قابل قبول از دوره‌ی فیزیوپاتولوژی، خودم را برای دوره‌ی اکسترنی (استاجری) حاضر کرده‌بودم و در عرض سه روزی که از شروع بخش ارتوپدی گذشته‌بود هم سر کلاس‌ها کلی یادداشت برداشته و مطالعه کرده‌بودم؛ امّا همه چیز به باد رفت. دنیا ... تمام دنیا از حرکت ایستاد. برای تمامی نظاره‌گران همچو واقعه‌ای، حداقل ذره‌ای هم که شده، زندگی و آمال و آرزوهای پوشالی‌شان رنگ می‌بازد؛ مگر نه؟

در طول زندگی‌ام یالوم یکی از، و شاید مهم‌ترین، نویسنده‌ای بوده که چشم و گوشم را باز کرده. افکار من قبل از یالوم با افکار من، بعد از مطالعه‌‌ی چندین جلد از کتاب‌هایش و غور در آن‌ها، زمین تا آسمان فرق دارد. همین شد که به دنبال رهنمودگرفتن از راهنمای قدیمی‌ام، در گوگل جست و جو کردم: «یالوم و کووید-19» .. قبول کردن این مسئله که پیرمرد 91 ساله‌ای که نزدیک به نیم قرن از عمرش را صرف گسترش دانش و کمک به بیمارانش به هر شکل ممکن کرده، اظهار نظری درباره‌ی کووید و بحران اگزیستانسیلی به این گستردگی نکرده‌باشد، برایم سخت است. شاید به قدر کافی نگشته‌باشم. و یا شاید اروین یالوم، با بحرانی بزرگ‌تر، و شخصی‌تر درگیر بوده‌است. 

حین این گشت و گذار با آخرین کتابش آشنا شدم؛ «مسئله‌ی مرگ و زندگی» (A Matter of Death and Life) که به صورت اشتراکی همراه با همسرش نوشته‌اند ... زوجی با شصت و پنج سال زندگی مشترک ... «مریلین یالوم» در سال 2019 از دنیا رفت و این کتاب دو سال بعد منتشر شد. فکر می‌کردم بعید است در این کتاب اشاره‌ی چندانی به سؤالاتی که در ذهنم می‌خزند، باشد؛ ولی اشتباه می‌کردم. در «نمونه‌ی رایگان کتاب» در فیدیبو، بعد از زمینه‌چینی روبرو، پاراگرافی خواندم: مریلین مبتلا به مالتیپل میلوماست و به تازگی یک سکته‌ی مغزی را پشت سر گذاشته و اروین به تازگی تحت عمل جراحی تعبیه‌ی ضربان‌ساز مصنوعی قلب قرار گرفته‌است و با این حال در آرامش کامل کنار هم وقت سپری می‌کنند؛ چون هیچ کدام در زندگی حسرتی ندارند:

هر دو احساس می‌کنیم که تمام و کمال زندگی کردیم. برای آرام کردن بیمارانی که از مرگ وحشت داشتند، راهکارهای زیادی به کار بردم، ولی هیچ کدام به اندازه‌ی راهکار «زندگی بی‌حسرت» مؤثر نبودند. من و مریلین حسرتی نداریم؛ با جسارت و به تمامی زندگی کردیم. مراقب بودیم تا بی‌توجه از کنار هر مجالی برای اکتشاف نگذریم و حال، حسرت اینکه به قدر کافی زندگی نکرده‌ایم، نداریم. 

شاید وقتش رسیده طوری زندگی کنم که بتوانم متن موسیقی زیر را کمی قبل از مرگ زمزمه کنم ... با این حال، این سؤال همچنان باقی است ... حالا که بالاخره در زندگی تنها نیستم و همه‌ی مقدمات فراهم است، چرا رغبت چندانی به قدم برداشتن ندارم؟ و چرا احساس می‌کنم چیز چندانی برای به اشتراک گذاشتن ندارم؟

پی‌فرست:
گذشته‌ها رنگ داشت ...
۲۶ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۰۸
فانوسبان

سکوت

خواب‌هایم دیگر رنگ ندارند ... یک رنگ که جان ببخشد به واژه‌ها و بال و پر بدهد به خیال ... یک رنگ؛ مثل رنگ پرکلاغی ... 

و صداهایی که مرا به اعماق غار تاریک درون می‌برند؛ با خاطراتی شوم و پیشگویی‌هایی شوم‌تر ...

و سؤال‌هایی که دلم می‌خواهد جوابشان سکوت باشد ...

سلوک؛ در سکوت.

۲۲ مرداد ۰۱ ، ۲۰:۲۸
فانوسبان