۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

در من برو شکار

« داماهی » اسطوره ی قدیمی جنوب است . گشتم . یک جا نوشته ماهی خوش یمنی است که داخل شکمش آرمان شهری وجود دارد . جای دیگر نوشته راه عبور از گرداب «کوش» را نشان دریانوردان میداده و آن ها را به سلامت به ساحل هند و زنگبار میرسانده . کسی نوشته موجود تکثیر دهنده ی عشق بود . 

امروز برای ما ، نام یک گروه موسیقی است . سبک کارهایشان تلفیقی است : تلفیق موسیقی محلی جنوب ایران و جز ، رگه ، موسیقی هند که گاهی می توان راک هم بین کارهایشان شنید . « در من برو شکار » اسم آلبوم دومشان است که به نظرم پخته تر و دلنشین تر از آلبوم قبلشان است . تعدادی از قطعه های آلبوم ، تک آهنگ هایی هستند که قبلا منتشر شده اند . 

کوکم کردند ! قبلا « دیوانه » و « جاده لغزنده است » را شنیده و پسندیده بودم ، ولی در این آلبوم کار های شنیدنی تری هم هست . صدای عود به خوبی با بقیه ساز ها جور در آمده . متن آهنگ ها همه حرف ها برای گفتن دارند و نوآوری های شیرینی در آنها خودنمایی می کنند . کاور آلبوم ، رینگ بوکس است که فکر کنم اشاره ای به ترک « سوپر استار من » دارد و اسم آلبوم هم ، همنام با یکی از قطعات انتخاب شده .

در «دیوانه»  ، شیوه ی خواندن خاص شعر و متن و ملودی ، دست به دست هم می دهند تا من را ببرند به تجربه ی دیوانگی ... « دیوانه چو دیوانه ببیند ، خوشش آید » ... چقدر دو خط « آواره بشُم ، مملکتُم دست تو باشه ؛ هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی » را دوست دارم . 

آلبوم ، گاهی غمگین است ( آن جا که در « بی امان » می خواند : « من یه ایلم ، بغض کوهی / گله ی سوهان روحی منو می سابه » ) ، گاهی کودکانه و شیرین (بارکو) ، گاهی بی کلام ( هوچراغی ) و گاهی راک (جاده لغزنده است ) .

برای خرید و دانلود کامل آلبوم ، با قیمتی معقول تر از نسخه ی فیزیکی آن ، می توانید سری به بیپ تونز بزنید . بعضی قطعه ها که قبلا تک آهنگ بوده اند ، رایگانند . قطعه ای که برای این «زمزمه» انتخاب کرده ام ، « بی امان » است . لذت ببرید .

دانلود قطعه ی بی امان
حجم: 13 مگابایت

 

 
 

 

 

۲۰ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۲۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فانوسبان

برای The Professor and The Madman

پروفسور و مرد دیوانه ، فیلمی برای تصویر کردن یکی از آن به هم رسیدن هایی است که نشان می دهد عالم واقعیت هم در شگفتی ، دست کمی از عالم خیال ندارد . فیلم با زیبایی هایش و با وجود نقص ها ، دقیقا آن چیزی بود که در آن لحظه ی تماشا ، تشنه ی دیدنش بودم و اقتباسی است از کتابی با همین نام به قلم سایمون وینچستر . البته کتاب در ابتدا در انگلستان با عنوان « جراح کراوثورن » ( The Surgeon of Crowthorne ) چاپ شد و بعد ها هنگام چاپ در آمریکا و کانادا تغییر نام داد . حق اقتباس این کتاب توسط شرکت تهیه کنندگی فیلم مل گیبسون به نام Icon Productions در سال 1998 خریداری شد تا اینکه بالاخره در سال 2016 روی پرده ی سینما آمد . 

James Murray ( با نقش آفرینی مل گیبسون ) ، زبان شناس خودآموخته ی اسکاتلندی ، گزینه ی مورد نظر دانشگاه آکسفورد انگلستان برای نگارش لغت نامه ای است که تا لحظه ی درخواست از او ، تلاش ها برای تهیه و تنظیمش به بن بست خورده و در سوی دیگر یک نخ نامرئی ، دکتر William Chester (با نقش آفرینی شان پن ) ، جراح سابق ارتش ایستاده ؛ مردی که بعد از تجربه ی توهمات و هذیانی ، به قتل یک انسان بی گناه دست می زند و در یک تیمارستان بستری است . 

به عنوان راهکاری برای جمع آوری لغات که لازم است به عنوان «مثال» ، نقل قول هایی از آثار مشهور هم کنار لغت ها باشد ، آقای موری این ایده را مطرح می کند که از مردم عادی کمک بگیرند و آگهی های تقاضای او در سراسر انگلستان پخش شده و در نهایت نسخه ای از آن ها به دست دکتر چستر می رسد و او که فراغت و دانش بسیار دارد ، عصای دست دست اندرکاران تنظیم لغت نامه می شود . 

به قدر کافی نقاط قوت این فیلم روشن بودند تا از آن لذت ببرم . در ادامه ی مطلب بعضی افکار که موقع دیدن فیلم از ذهنم گذشت و همچنین نظرم را در مورد جنبه های مختلف آن نوشته ام . 

ادامه مطلب...
۱۷ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۱۷ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
فانوسبان

گورستان

گاهی که می گردم در گوشه های وب ، چشمم به نوشته های خاک خورده ای می افتد که صاحبانشان خیلی وقت است رهایشان کرده اند ... نامه هایی داخل بطری هایی در اقیانوسی از اطلاعاتی که روز به روز عمیق تر می شود ... وقتی خودمان نباشیم و نوشته هایمان باشند ، چه می شود ؟

خاطره ی ویدیویی برایم زنده شد که چند روز پیش دیدم . کسی ، در پاسخ به سوال چالش برانگیز و سختی ، جوابی عمیق داد :

 « فکر می کنی وقتی میمیریم چی میشه ؟ » 

 « میدونم ... کسایی که دوستمون دارن ، دلشون واسمون تنگ میشه » ...

 

پ.ن : این نوشته همچو فریادی است در گورستان ، برای شکستن سکوت مرگ . کمی غمناک .

۱۶ خرداد ۹۸ ، ۰۴:۱۶
فانوسبان

تفوق

«آبی که به آبی برسد ، بی کران که به بی کران برسد ، تفوق باکی است ؟ دریا و شب در یک خط از هم جدا می شوند ، خطی که در افق مرئی است ، خطی که شب ها پاک می شود . دریا و شب در هم یکی می شوند ، بی کران ابدی . »

اولِ تک نگاره ای در اولین شماره ی مجله ی سان ، این بند به عنوان مقدمه نوشته شده و از دیشب که این جملات را دیدم ، در سرم پرسه می زنند . 

می دانم ، دریا هم کران دارد ولی راستش خیلی از ماهی ها خوابش را هم نمی بینند . 

ای کاش انسان ها هم بی کران یا حداقل «کرانه ناپیدا» بودند . ای کاش من بودم . تا زود خشک نشوم . تا دنبال تفوق نباشم و با بی کران دیگری بیامیزم . او ستاره هایش را نشانم دهد و من آینه شوم . او بوزد و من موج شوم . او ببارد و من پر شوم ، من بخار شوم و او ابر شود . در هم یکی شویم ... «بی کران ابدی » 

۰۵ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۰۵
فانوسبان