یک فیلم کوتاه سی دقیقهای از یک زندانبان به اسم ریچاردز که درونیات و افکارش وصلهی ناجوری مابینِ جو حاکم بر یک زندان است ... خوشقلبتر است ... و همینطور تنهاتر.
او که روابط خوبی با زندانیان دارد و از مدتها پیش درخواستی برای عهدهدار شدن شغلی در حیطهی «روابط انسانی»ِ زندان (Human Relations) پر کرده، با پیشنهادی از طرف مدیر زندان روبرو میشود؛ مدیریت نامههایی که زندانیان دریافت یا ارسال میکنند ... او باید نامهها را قبل از رسیدن به دست صاحبان، مطالعه و سانسور کند. ریچاردز که توقعات خیلی بیشتری از فعالیت در این حیطه داشته، با کمی سرخوردگی کارش را پیش میگیرد تا اینکه نامههای معشوقِ یک زندانیِ محکوم به اعدام، جذبش میکنند ...
این فیلم هم غمگین و هم حوشحالکننده است. از خیالاتِ پروردهای میگوید که حقیقتی پشت پردهشان نیست؛ ولی مگر هر آنچه که رنگ باور به خودش بگیرد، برای ما حقیقت نمیشود؟ اگر کسی حقیقتی را معصومانه و صادقانه باور دارد، نباید آن را از او بگیریم ... شاید آن دروغ، تنها دستآویز او برای آویختن به زندگی باشد.
یاد قصهی «موسی و شبان» افتادم؛ موسایی که بندهای را ملامت کرد چون خدا را شرکآمیز مدح کردهبود و خدایی که به موسی وحی کرد «ما زبان را ننگیرم و قال را / ما روان را بنگیرم و حال را» ...
شاید انسانهای زودباور خوشبختترند. و شاید اوج مهربانی، رنگِ باور بخشیدن به امیدِ آدمها باشد؛ خصوصا اگر نوری جز امید برایشان نمانده باشد.
میتوانید این فیلم را از این لینک با کیفیت 1080p و از این لینک با کیفیت 720p دانلود کنید. (با تشکر از کانال تلگرامی سِر مووی)
ضمنا قبلا دربارهی یکی دیگر از فیلمهای اسکار آیزاک، بازیگر نقش ریچاردز، در مطلب «برای Inside Llewyn Davis» نوشتهام.