یا مطلبی از وبسایت ترجمان بود ، یا نوشته ای در کتاب « انسان خردمند » (یووال نوح هراری) و یا محصول تفکری چند دقیقه ای قبل از خواب ... و یا مخلوطی از هر سه . اینکه انسان های شکارگر - خوراک جو ، نیاز داشتند تا تمامی اطلاعات اطرافشان را ببلعند : صخره ای که در آن مار های سمی یکی از همراهانشان را نیش زدند ، نشانی محلی برای اختفا و کمین کردن ، ویژگی های درختی که میوه هایش مقوی اند ، جزئیات ارتباطات گسترده ی بین اعضای قبیله . همه ی اینها برای موفقیت در رسیدن به هدف ( سلامتی ، شکار ، خوراک و حفظ جایگاه در سلسله مراتب اجتماعی ) و به عبارتی بقا و دوام نسل لازم بود . مسئله اینجاست که این ویژگی محدود به انسان نمی شود و در اجتماع حیواناتی از قبیل میمون های رزوس هم صدق می کند . 

در آزمایشی روی این گونه از میمون ها ، « اعتیاد به اطلاعات » بررسی شد و مشخص شد همان مراکز پاداش دهی ای که در اثر محرک های جسمی لذت زا ، ناقل عصبی دوپامین ( که در ایجاد حس لذت نقش دارد ) آزاد میکنند ، در اثر اطلاعات هم به همین ترتیب عمل میکنند .

حالا اگر از دور ، خودمان را غرق در دریایی از اطلاعات ببینیم که هر روز در آن شنا می کنیم ( اطلاعاتی از جنس نسبتا مشابه با همان هایی که مغز ، خصوصا برای ارتباط با دیگر انسان ها گردآوری می کرد ) به نظر می رسد که می شود اعتیاد به شبکه های اجتماعی و دیگر دریچه هایی را که به سمت اینترنت باز می شوند ، توجیه کرد . البته « ارتباط » هم شاید بخش دیگری از این اعتیاد باشد : ایفای نقشی در این اجتماع و به اشتراک گذاری اطلاعات ( ترجیحا اطلاعاتی سطحی که مغز را چندان به چالش نکشند و تصویر و ویدیو ، اشکال ایده آل چنین اطلاعاتی هستند ) و انتظار برای بازخورد یا « ارتباطات » . 

یک وجه دیگری از ماجرا که به ذهنم خطور کرد ، این است که ما انسان ها روز به روز منفعل تر یا شاید به عبارتی از لحاظ ذهنی تنبل تر می شویم . چند ساعت در روز با افکارمان تنها هستیم ؟ به جای فعالیت ذهن ، آن را سوار قایقی از دیدنی ها و شنیدنی ها راهی دریای اطلاعات کرده ایم . انفعال برای ما شرایط « فکر نکردن » را مهیا میکند ، چیزی که انگار مغز ما تمایل عجیبی به آن دارد . البته در کنار نشئه شدن از اطلاعاتی که به صورتمان کوبیده می شود . 

یکی از مطالبی که طی گشت زدن حین نوشتن این چند سطر با آن روبرو شدم ، پیشنهاد هایی در باب ترک عادت به گوشی های تلفن همراه و شبکه های اجتماعی میداد که بعضی شان ، واقعا جالبند . تغییر پس زمینه ی گوشی به متن « برای چی ؟ چرا حالا ؟ دلیل دیگه ای هم داره ؟ » ( ? What for ? Why now ? What else ) از آن جمله است ، و این نکته که یادمان باشد معمولا در پاسخ به یک سری کنش های احساسی ، شاید برای منحرف کردن ذهنمان از مسائلی که درگیرش است ، به سمت موبایل و شبکه های اجتماعی هجوم می بریم نه برای کاری که واقعا ضروری است که موبایل عصای دستمان باشد .  

به دنبال آن مطلب احتمالی از وبسایت ترجمان بودم (که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردم و اعتیاد به اطلاعات را مطرح کرده بود) ، پس  « اعتیاد » را در آن جست و جو کردم و چندین مطلب مرتبط آورد . « چگونه هم آرامش ذهنی داشته باشیم و هم تلفن همراه ؟ » و چند تای دیگر که جالب بودند ، اما تله ای هم هست که باید حواسمان باشد به دامش نیفتیم . خیلی از همین مطالب ، حرف های تکراری می زنند . ما حتی برای رهایی از گوشی های تلفن همراه و اینترنت ، گاهی بیهوده داخل همین اینترنت و با همین ابزار های در دسترسمان ، چندین و چند جا دنبال راه حل می گردیم به امید اینکه در نهایت به هدف برسیم ... رسیدنی که ته دلمان نمی خواهیم ... و اگر میخواهیم ، یک جا بالاخره ، باید این چرخه معیوب را بشکنیم .