نمیخواهم قصّهام به این نقطه ختم شود، نه تنها به این نقطه، که هر تکنقطهای ... تکنقطه به مثابهی صفری که رقم آخر رتبهام بود، یا تکنقطهای که آخر متن نامهی درخواست انتقالیام گذاشتم. نقطهای که الان روی نقشه هستم؛ نقطهای روی نون قزوین. نقطهای که یک نت گرد است در یک ملودی کوتاه و لکهای است روی سقف اتاقک هتلم.
دلم میخواهد قصّهام با نقطهای شروع شود روی نونِ نورِ نورولوژی، و به سهنقطهای ختم شود اول اسم همسرم ... اول پرواز. دلم ... دلم غوطهوری در هوای بینقطگی میخواهد؛ آرام و رها
یا اگر محکوم به مختومشدن با یک نقطه هستم؛ کاش نقطهای باشم که آوارم را کند آواز