دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت می دارم

دلت را می بویند 

روزگار غریبی است نازنین

 

«روزگار غریب» علیرضا قربانی ، بهانه ای شد برای بازخوانی این شعر . و چقدر احتیاج داشتم به ترکیب چنین صدا و غم و شعری در این دو روز ... چقدر زیباست : ترکیب " بوییدن دل " ... و ای کاش در این قطعه ، نوای تار میلاد محمدی طولانی تر بود ...

 

و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند 

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد 

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند 

به اندیشیدن خطر مکن

روزگار غریبی است نازنین

آن که بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است 

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد ...

 

و صدای احمد شاملو هم همانقدر زیباست وقتی شعر خود را دکلمه می کند . و آن جا که می گوید « کباب قناری بر آتش سوسن و یاس » و صد آه ناگفته شنیده می شود .

سعی می کنم ولی حرفم نمی آید ... 

 

مثل این است که می جنبد یأس 

بر سکونی که در این ویرانجاست

مثل این است که می خواند مرگ

در سکوتی که به غمخانه مراست 

 

ای کاش بیشتر شعر می خواندم ...