خاطراتی هست که از زوال در امانند؛ از بس که احساسات با آن‌ها در هم تنیده‌اند ... فقط مرگ می‌تواند آن‌ها را نیست کند. امشب که من نگاهم به جاده و مقصد نبود و از تماشای هم‌سفر سیر نمی‌شدم، یکی از آن‌ خاطرات رقم خورد. نمی‌‌دانم چرا چشمانم می‌سوزند ... گمانم به قول نگار، مثل رؤیا بود؛ باورنکردنی، شیرین ... 

دیگر (امیدوارم) تنها نیستم.

به یادگار، دی