- But green is the colour of earth, of living things, of life.
- And of rot ...
- Yes ... Yes. We deck our halls with it and dye our linens. But should it come creeping up the cobbles, we scrub it out, fast as we can. When it blooms beneath our skin, we bleed it out. And when we, together all, find that our reach has exceeded our grasp, we cut it down. We stamp it out, we spread ourselves atop it and smother it beneath our bellies, but it comes back. It does not dally, nor does it wait to plot or conspire. Pull it out by the roots one day and then next, there it is, creeping in around the edges ... Whilst we're off looking for red, in comes green. Red is the colour of lust, but green is what lust leaves behind ... in heart ... in womb ... Green is what is left when ardor fades, when passion dies, when we die too.
فیلم «شوالیهی سبز» (Green Knight) معجونی است از فضاسازی افسانههای قرون وسطی، یک سینماتوگرافی خارقالعاده با خلق منظرههایی عمیق و تیره، داستانی پر از نمادپردازی که به خوبی روایت میشود و هنرنمایی بازیگران آن. شاید در ظاهر یک اقتباس از قصّهی خواهرزادهی شاهآرتور افسانهای، سِر گاوین (Sir Gawain) به نظر برسد؛ ولی به نظر من به مفاهیمی عمیقتر مثل «سفر زندگی» و «مرگ» اشاره میکند؛ مفاهیمی که انسانهای تمام ادوار با آنها سروکار داشتهاند.
کارتهای تاروت از اواسط قرن پانزدهم در نقاط مختلف اروپا به عنوان کارتهای بازی دست به دست میشدند. بعدها، از اواخر قرن هجدهم میلادی، استفاده از این کارتها به عنوان ابزاری ماورایی برای پیشگویی و فالبینی باب شد. تصاویری روی این کارتها نقش بسته که هر کدام نماد مفهومی خاص هستند. اشاره به کارتهای تاروت در این فیلم از همان دقایق ابتدایی شروع میشود: وقتی در اولین نما، سر گاوین بر سریر پادشاهی مینشیند؛ عصای سلطنتی در یک دست و گوی قدرت در دست دیگر: تصویر آشنای کارت «امپراتور» (Emperor) که یکی از ورقهای تاروت است.
دستهی اصلی کارتهای تاروت، «کارتهای تاروت کبیر» (Major Arcana) نام دارد و شامل بیست و دو کارت (از شمارهی صفر تا بیست و یک) هست. این کارتها به ترتیب شمارهشان، قصّهای تعریف میکنند؛ قصّهی سفر ابله (The fool) (کارت شمارهی صفر) که با افراد مختلفی روبرو میشود. ماجراجویی ابله، نماد زندگی انسانهاست که به یک سفر میماند. میتوانید تعبیر و نمادپردازی سفر ابله در تاروت را به تفصیل از این لینک بخوانید.
گاوین هم مثل ابله، از پیلهی امن قصر بیرون میآید و سفرش را آغاز میکند. سفری سبز؛ سبزی که هم نماد زندگی است و هم نماد پوسیدن. و شوالیهی سبزی که گردن زده میشود؛ درختی که با تبر قطع میشود، نوید عاقبت همهی انسانهاست. گاوین با ترس از این عاقبت دست و پنجه نرم میکند؛ با ترس از مرگ ... هراسی اگزیستانسیل که در وجود همهی ما ریشه دوانده و سبز شده. برای فرونشاندن هراس، کمربند جادویی «انکار» به کمر میبندد؛ تحفهای قوت گرفته از آغوش امن مادر و آلوده به شیرهی شهوت.
او نمیداند از سفرش چه میخواهد، هیچ ابلهی نمیداند ... تنها وقتی کسی حقیقت مرگ و زندگی را دید و تا آخر، قصّه را خواند؛ میفهمد که همهی دست و پا زدنها برای کسب یک «پذیرش» و «آمادگی» بودهاست: آمادگی برای گردن نهادن به داس سبز مرگ.